مستند نیمه بلند مشتی اسماعیل ساختهی مهدی زمانپور کیاسری ما را با شخصیتی به ظاهر معمولی آشنا میکند که هر چه بیشتر همراهش می شویم، بیشتر تحسینش میکنیم و به سبب ویژگیهایش به او آفرین میگوییم.
سکانس آغازین عبور چکمههای ارزان قیمت مشتی اسماعیل از برف سنگین و معاملهی برنج و گردو به جای چکمه و مایحتاج خانه درنیمههای فیلم معنا می یابد. بر خلاف القای طبیعی و هوشمندانه آغاز فیلم، فیلمساز می خواهد ار غنای مشتی اسماعیل و زندگی اش بگوید و نه فقر او در حالی که در ابتدا شاید برعکس به نظر برسد. کشاورزی که تنها پس از چند سکانس در مییابیم که نابیناست و با وجود نابینایی، شالیکاری است موفق که بعضا کارهایی را انجام می دهد که افراد سالم از انجام آن عاجزند؛ مثل پسربچهای چابک از درخت تنومند کهنسال گردو بالا می رود و گردو می چیند و به زمین پرت می کند و با دستانش آنها را جست و جو و جمع می کند و یا آب راه ها را هموار می کند و نشتی های مسیر آبیاری را با کمک بقیه حواسش تعمیر می کند ؛ سوزنی را که بینایان از نخ کردنش عاجزند، نخ می کند و… مخصوصا تصویر بدیع و تکان دهندهی مشتی اسماعیل با پشته ای بر دوشش از هیزمی که خود تهیه کرده هنگامی که از پل باریک درختی بین شالیکاری ها عبور می کند و بارها بر زمین می خورد و بر می خیزد از جمله تصاویر خوب مستند است که معمولا در مستندهای غیر خبری دیده نمی شوند.